به گمانم اوحساب بلد نیست
چون نمی داند (چندتا) دوستش دارم...
به گمانم او شیمی نمی داند
چون( کیمیای) این اشک های (آمیخته ) با عشق گیجش نمی کند...
به گمانم او از فیزیک هم سررشته ندارد
چون مبهوت (شتاب) این اشتیاق نمی شود...
خدای من....
شک دارم حتی خواندن و نوشتن هم بلد باشد!!
چون هر چه می نویسم نه می خواند
و هر چه انتظار می کشم..نه می نویسد..
باید دستش را بگیرم
و (الف) (باء) را
از همین امروز یادش بدهم...!!!